۱۳۸۸ اسفند ۲۰, پنجشنبه

چون کاروان به کجا رفتی‌

تنها مندم تنها رفتی‌

چون بوی‌ گل به کجا رفتی‌

تنها مندم تنها رفتی

نمی دانم......

نميدانم پس ازمرگم چه خواهد شد
نميخواهم بدانم كوزه گرازخاك اندامم چه خواهدساخت
ولي بسيار مشتاقم كه ازخاك گلويم سوتكي سازد
گلويم سوتكي باشدبه دست كودكي مشتاق وبازيگوش
واويكريزو پي در پي دم گرم و چموشش رادر گلويم سخت بفشارد
وخواب خفتگان خفته راآشفته ترسازد
بدين سان بشكند
هردم سكوت مرگبارم را

۱۳۸۸ اسفند ۱۰, دوشنبه

آتش عشق تو در جان خوشتر است

جان ز عشقت آتش‌افشان خوش‌تر است

هر که خورد از جام عشقت قطره‌ای
تا قیامت مست و حیران خوش‌تر است

تا تو پیدا آمدی پنهان شدم
زان‌که با معشوق پنهان خوش‌تر است

درد عشق تو که جان می‌سوزدم
گر همه زهر است از جان خوش‌تر است

درد بر من ریز و درمانم مکن
زان‌که درد تو ز درمان خوش‌تر است

می‌نسازی تا نمی‌سوزی مرا
سوختن در عشق تو زان خوش‌تر است

چون وصالت هیچ‌کس را روی نیست
روی در دیوار هجران خوش‌تر است

خشک‌سال وصل تو بینم مدام
لاجرم در دیده طوفان خوش‌تر است

هم‌چو شمعی در فراقت هر شبی
تا سحر عطار گریان خوش‌تر است