۱۳۸۸ آذر ۲۶, پنجشنبه

مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم
کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد

کوچه سار شب

در این سرای بی‌ کسی‌ کسی‌ به در نمیزند
به دشت پر ملال ما، پرنده‌ پر نمیزند
یکی‌ ‌ز شب گرفتگان، چراغ بر نمیکند
کسی‌ به کوچه سار شب، در سحر نمیزند
نشسته‌ام در این غبار بی‌ سوار
دریغ کز شبی‌ چنین سپیده سر نمیزند
دل خراب من دگر خراب تر نمي شود
كه خنجر غمت از اين خراب تر نمي زند
گذرگهی است پر ستم، که اندر او به غیر غم
یکی‌ صلای‌ اشنا به رهگذر نمیزند
چه چشم پاسخ است از این دریچه‌های بسته ات
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمیزند
نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست
وگرنه بر درخت تر کسی‌ تبر نمیزند

ه .ا.سایه

۱۳۸۸ آذر ۲۳, دوشنبه

تصنیف ذلیل و بی‌ چاره

ذلیل و بیچاره تر از من نیست در کوی تو
خمیده شد پشت من از غم چون ابروی تو
گرفته هرکس زلب لعل تو کام دل خود
نشد روا کام من ز تو وای وای بر دل من
به مجلس بیگانگان نوشی باده ناب
به هر کجا می روی با هر کس مست و خراب
خبر نداری زحال خود با مردم که چه سان
کند بس آزار و ستم وای وای بر دل من
کسی چو من قدر تو را کی داند صنما
به راه عشق تو دهم جان و دل به فدا
بیا بنه رسم ستم به یک سو دلبر من
شوی پشیمان به خدا وای وای بر دل من

شعر : گل گلاب آهنگ ؟ کلنل وزیری
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوارست، چه رنجی‌ میکشد آن کس که انسانست و از احساس سرشرست.

۱۳۸۸ آذر ۲۲, یکشنبه

سلام

سلام
با سلام آغاز می‌کنم چیزی را که پایانش را نمی دانم. فقط میدانم از جایی‌ باید شروع کرد و پیش رفت. در هر صورت سلام